آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

در اومدن سومین دندون میوه ی زندگیمون و..

.. روز ۹ مهر بردیمت دکتر برای ویزیتت که منشی گفت یه روز دیر اومدید! داشتم شاخ در میاوردم مطمین بودم نوبت خودمون اومدیم اما خوب نمیشد باهاش زیاد بحث کنم اونم این منشی که یه پیرزن خیلی بد اخلاق و بد عنق و گنده دماق! مریضم بودم و حال نداشتم و خلاصه بیخایل شدیم و اولین  نوبتش اخر ماه بود و ما هم ناچار گفتیم نوبت بدید! بعد برگشت از اصفهان که با مامان و هماو مریم برگشتیم و کلی هم بهمون خوش گذشته بود تهران و اصفهان و تو کلی شیطونی کردی و ازت عمه ها فیلم گرفتن ،زنگ زدم با دکترت صحبت کردم و اون گفت که پنچ شنبه ۶بیاریدش و اینکه استامینوفن کدوئن اصللا نخوردم چون دارم نی نی شیر میدم. پنچ شنبه۶:۴۰ اخرین نفر رفتیم تو(جالب اینه که من کاغذساعت تاریخی که ...
21 مهر 1391

کارهای بامزه و توانایی های جدیدت

از تواناییهای جدیدت که این روزا یا گرفتی ورق زدن مجله و کتابه قبلنا فقط جلدارو زیر رو میکردی.الهی دورت بگرده مامانت یادگرفتی با انگشتات رولبات میزنی و ساز میزنی نیای کردنت که دل هموروبرده  قبلنا وقتی یه اهنگ میشنیدی سر سری میکردی ،حالا هر وقت میگیم سر سری خودت یادت میادو سر سری میکنی ووقتایی هم که ذوق میکنی بازم سرسری میکنی که دلم میخواد بخورمت.ممممممم.. وای وقتی بهت میگم نه! دست نزن خیلی خوردنی میشی  چون مثل یه ادم بزرگ هر کاری که داری میکنی دست از کار میکشی و دیگه بهش کاری نداری و با نگاهت یه جوری به ادم نگاه میکنی که جگر ادم کباب میشه.خدا منو قربونت کنه عزیزم....
6 مهر 1391

نهمین ماهگرد امی ناز

.. از کلک زدنات بگم که دو هفته بیشتره یاد گرفتی که عروسک و اسباب بازیاتو دست میکیری و میندازی جلوتر و دنبالش و به بهونه ای دنبال اون رفتن از فرشت میای بیرون و رو سرامیک چهاردست و پا راه میافتی و این اوایلش بود و حالا برای اینکه به شی مورد علاقت برسی اینکارو میکنی.همون شی که مامان یا بابا بهت میکی دست نزن خطر ناکه!! الان یه هفته ای هم هست که میفهمی بهت میگم مامان نه خطرناکه !دست زدنت رو متوقف میکنی و مردد نگام میکنی دیروز بعد از ظهرم که با گوشی مریم(مریم و هما و مامان مهری یه چند روزیه مهمونمون شدن)همین حکایتو داشتی وقتی واستی بکنی تو دهنت مریم کفت نه عمه کثیفه اولش مردد بودی اما بعد لب ورچیدی و انداختیش و بعد عمه بهت کفت یه بار اشکالی نداره ...
5 مهر 1391
1